سی و چهارمین بــــــــــــــــــــــــهـــــــــــــــار | ||
|
آرام،آرام
خون می چکد از پیکرش آرام،آرام
لرزید قلب مادرش آرام،آرام
بوسید عکس دخترش را بعد پرزد
زخمی شده بال و پرش آرام،آرام
میدان مین را دید وبا یک یاعلی رفت
خالی ست حالا سنگرش آرام،آرام
یک گام دیگر رفت اما گام بعدی
جا مانده پای دیگرش آرام،آرام
می سوخت در آتش ولی لبخند می زد
ققنوس شد خاکسترش آرام،آرام
مهر وپلاک وچفیه وپوتین ولبخند
انگار پیدا شد سرش آرام،آرام
افتاده عکس قاب با روبان مشکی
درچشمهای دخترش آرام،آرام نظرات شما عزیزان: |
|